چرا دیگه نمیتونم مثل قبلنا بنویسم؟ چرا دلم برای قبلنا تنگ شده و چرا دلم میخواد زودتر این روزا بگذره که یه چیزایی حل بشه؟ چطور در عین حال گاهی فکر میکنم که شاید این روزا بی دغدغهترین روزای زندگیمه که باید قدرش رو بدونم؟ چرا پر از تناقضم؟ پر از سردرگمی.
تد لسو میبینم این روزا و توصیهش میکنم به همه! علیالخصوص کسایی که کارای لیدری یا مدیریتی دارن و میخوان داشته باشن.
پ ن : خانومه تو فیلم گفت ان میلک قرار داریم که ۲.۹ درصد سهام رو دارن. آقاهه گفت من باهاشون صحبت میکنم که کاهش بدیمش به ۲٪ اونوقت بتونیم شیر دو درصد صداشون کنیم! هار هار هار! دیسگاستینگ هم نبود بنظر کسی! تازه تو همون شیتز کریک هم دختره گفت اسمت چیه؟ اون یکی گفت تنسی! موقع خدافظی گفت خدافظ تالاهاسی :))) خب چراااا؟ آدما بین خودشون هزار تا شوخی دارن با در و دیوار و زمین و زمان! چرا میخواستیم همه چیو سخت کنیم آخه؟
درباره این سایت